جدول جو
جدول جو

معنی اور چال - جستجوی لغت در جدول جو

اور چال
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رشته کوهی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که بطول 2640 کیلومتر در امتداد شمال جنوب بین آسیا و اروپا ممتد است، بلندترین قلۀ آن نارودا 1885 متر است، جز در قسمت سنگلاخ شمالی جنگلهای فراوان دارد، دارای منابع معدنی سرشار (آهن، منگنز، نیکل، کروم، مس، فلزات و سنگهای قیمتی، بوکسیت، پنبۀ کوهی، زغال سنگ و نفت) است، مراکز عظیم صنعتی آنجا در 1930- 1939م، در شهرهای سوردلوفسک و ماگنیتاگورسک نیژنی تاگیل و مولوتوف احداث شد، (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ده کوچکی از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در 14هزارگزی شمال خاوری حسن کیف و 6هزارگزی راه شوسۀ مرزن آباد به کلاردشت. دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
گودالی که در محاصرۀ قلعه در اطراف آن کنند. مورچل. (ناظم الاطباء). گودالی را گویند که به جهت گرفتن قلعه در اطراف آن کنند. (برهان). آلنگ. مورچل. (یادداشت مؤلف). مورچال چنان است که چون سپاهی خواهند قلعه رابگیرند نقبی کنند به جانب قلعه و خاک آن را بر بالا ریزند که حایل شود که اهل قلعه اگر تیری اندازند بدیشان نخورد و آن نقب را به زیر قلعه برند و زیر برج را خالی کرده بارود (باروت ریزند و آتش زنند تا قلعه خراب شود و به درون روند و این را به چال مور تشبیه کرده اند و از آن فرا گرفته اند. (از انجمن آرا) (ازآنندراج). مغاکی را گویند که به جهت گرفتن قلعه ها در اطراف آن کنند و اهل این دیار آن را مورچا گویند. (غیاث). و رجوع به مورچل شود، برج و منار، محافظ در قلعه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مراد رستم است. پهلوان داستانی معروف:
نگهدار جان باش از پور زال
بجنگت نباشد جز او کس همال.
فردوسی.
بدانکار خوشنود شد پور زال
بزرگان که بودند با او همال.
فردوسی.
چونزد ده و دو رسانید سال
برافراخت یال یلی پور زال.
فردوسی.
پور تو فردا بگرید بر سر گور تو زار
گر تو امروز از دلیران همسری با پور زال.
معزی.
اگر پیر زالی و گر پور زال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان بندرج بخش دودانگۀ شهرستان ساری. محلی کوهستانی و جنگلی و معتدل است و سکنۀ آن 180 تن. آب آنجا از چشمه و محصول آن برنج، غلات، لبنیات است. و شغل اهالی گاوداری و راه آن مالرو است و برنج در کنار رود خانه تجن زراعت میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان رودباراست که در بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع است و 100 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 6هزارگزی شمال باختری جویبار دارای 480 تن سکنه است، آب آن ازچاه است، (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
به معنی مورچال است، (از انجمن آرا)، رجوع به مورچال و مورچل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ورل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب). رجوع به ورل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اورال
تصویر اورال
جمع ورل، بزمجه ها
فرهنگ لغت هوشیار
نقبی که سپاهیان مهاجم از خارج قلعه بسوی داخل آن حفر کنند و بدرون روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اور مالی
تصویر اور مالی
یونانی شاه انگبین (دهن العسل تازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورچال
تصویر مورچال
سوراخ و نقبی که از زیر زمین به طرف قله حفر کنند
فرهنگ فارسی معین
از توابع بیرون بشم کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در ارتفاعات کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
آبدار، پرآب، میوه ی آب، نگهبان آب، غرق در آب، آبدار
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
از کوه های اطراف دهکده کندلوس نور
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ای که در جلوی کارگاه قالی یا گلیم بافی است
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان و دره ای که برف را در آن برای فصول گرم ذخیره می کردند
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حومه ی آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خانقاه پی واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی از توابع شهرستان گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
شکافی در سطح زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
روستاهای دهستان بندرج ساری، از آبادی های دهستان بندپی
فرهنگ گویش مازندرانی
مستراح
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی واقع در شرق روستای کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در گرگان از دهستان استرآباد شمالی گرگان (اترک چال)
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ی آب، گودال آب، روستایی از دهستان بهرستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی